کتاب هویت، وضعیت انسان را در دورهی معاصر بررسی میکند و احوال و معضلات و درگیریهای ذهن را به نقد میکشد. درواقع سرگشتگیها و اضطرابهای انسان معاصر را به نمایش درمیآورد. در کتاب هویت، شخصیتهای داستان که از تحولات روزگار و از اینکه ارزشهای زندگی از بین رفته است، ناراضی هستند، عشق را پناهگاه خود و شریک زندگی خود در مییابند. پس به آن پناه میبرند تا از بلاهت درمانناپذیرش در امان بمانند.
داستان کتاب هویت را عمدتا داستان زندگی زن و شوهری به نامهای شانتال و ژان مارک تشکیل میدهد. در داستان زندگی این دو، این شانتال است که سبب میشود ژان مارک با جهان پیوند عاطفی برقرار کند.
کتاب هویت از به وجود آمدن سوء تفاهماتی فلسفی در زندگی افراد صحبت میکند. مسائلی که ریشهی آنها در غریبه بودن افراد با یکدیگر و عدم شناخت از هم پدیدار میشود. این همان چیزی است که مستحکمترین و بزرگترین عشقها را ویران و نابود میکند و انسان را گوشهگیر و تنها میسازد. عدم شناخت همان چیزی است که مانع از آن میشود تا انسانها با یکدیگر تعامل برقرار کنند. مانع میشود تا انسانها عاشق شوند و به معنای واقعی به روحی واحد برسند. کتاب هویت تنها راه چاره و گریز و رهایی از این تنهایی و گسستگی را صداقت میداند. صداقت محض.
کتابخانه عمومی شهید فرهاد حاجی آقایی ...نامههاى بیشترى مىرسیدند و شانتال دیگر نمىتوانست آنها را نادیده بگیرد. این نامهها معقول و هوشمندانه بودند و هیچچیز مضحک و یا مسخرهآمیزى در آنها مشاهده نمىشد. هیچچیزى که موجب مزاحمت و یا ناراحتىاش شود در نامهها وجود نداشت. نویسندهى نامه هیچچیز نمىخواست. هیچ چیز نمىپرسید. بر هیچچیزی اصرار نمىورزید. نویسنده به حدّى باهوش بود که شخصیت خودش، زندگىاش، احساساتش و تمایلاتش را آشکار نمىکرد. او یک جاسوس بود. او فقط دربارهى شانتال مىنوشت. این نامهها فریبنده یا اغواکننده نبودند. بلکه نامههاى تحسینبرانگیزى بودند.
برچسب : نویسنده : libkhoramabado بازدید : 100